آریا

خاطرات من

آریا

خاطرات من

ساعت تنهایی

ساعت از یازده شب گذشته و من تنها داخل اتاق نشستم و دارم مینوسیم . با چشمهای خسته و بدنی گرم . اخبار فرانس 24 رو دارم میبینم در مورد مصر . و در همین حال سعی میکنم تمرکز کنم رو احساسم . رو چیزهایی که باید امشب بنویسم تا کمی سبک تر بشم . نمیدونم در مورد چی بنویسم . اینقدر موضوعات مختلف برای نوشتن وجود داره که نمیتونم انتخاب کنم کدومش بهتره که گفته بشه . امروز اتفاقی عکس سارا کوچولو رو دیدم و حتی وسوسه شدم که بهش تکست بدم اما در نهایت ندادم . نمیخوام زندگی اون بچه رو به هم بریزم . 

روزهام تبدیل شده به انتقام . تنها دلیل زندگیم شده یه رقابت احمقانه با کسی که نمیتونم بهش برسم و حتی خودش هم نمیدونه که من دارم باهاش رقابت میکنم . سعی میکنم چیزی رو بدست بیارم که احتمالا متعلق به من نیست و تو این مسابقه اگه لازم باشه حرکت های ناجوان مردانه هم انجام میدم .

شاید با یه مهندسی خیلی قوی , قوانین بازی رو به هم ریختم . اما همه اینها با اما و اگرهای بسیاری همراه هستش و در حال حاضر من به اندازه کافی گیر پیچیدگی ها هستم .

دوست دارم پاییز هرچه زودتر برسه شاید که شرایط تغییر کند

کمی حس تنهایی دارم

نظرات 2 + ارسال نظر
یک ماما با چکمه های سفید چهارشنبه 12 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 11:42 ب.ظ http://newmidwife.blogsky.com/

خیلی ها منتظر پاییزاند...

رویای ارامش پنج‌شنبه 13 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 10:43 ق.ظ

انتقام ؟!
انتقام از کی از چی ؟
جنگ با کی ؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد