جونم به لبم آمده . تپیدن قلبمو رو رگ گردنم رو پیشونی سردم حس میکنم .
دوباره امیدم رو از دست دادم البته میدونم زندگیم به مسیر عدایش باز خواهد گشت دیر یا زود اما بازهم خاطره تلخ دیگری به داشته هام اضافه شد . حس زیبایی یک گل حس خواستن بی تمنای وجود . دوست داشتن از سر عشق و نفس . نمیدونم . نمیدونم . نمیدونم .
من خطاکارم
شهد میوه ممنوعه رو ننوشیدم و تبعید شدم
وای بگذریم چقدر چرند به هم میبافم
امروز یکشنبه چهارم دی ماه 1390 مکان داخل اتاق پشت سیستم
تنها نیستم و شاهین هم داره با اون یکی سیستم ور میره و بقیه هم پی کارهای خودشون هستن . خیلی سعی کردم که نیام و ننویسم ام نشد و الان من اینجام جایی که نباید باشم . دلیلم برای نوشتن اینبار درد خودم نیست . درد آدم دیگه ایه کسی که حالا مطمئن شدم تن با ارززشو مفت فروخت نه به خاطر پول فقط به خاطر سختی و انتقام شاید لذت شاید هم یه چیز دیگه . کسی که بینهایت زیباست . چشماش مثل دریاست . رنگ موهاش مثل جنگل صورتش مثل شراب . نمیدونم چرا . درک نمیکنم این لامصب چیه همه بهش اعتیاد دارن .
من خودم هیچ وقت نگفتم آدم خوبی هستم اما آخه چرا مین این همه آدم که شناختم تو باید اینجوری باشی ؟ چرا تو نمیتونی سالم زندگی کنی ؟ یعنی کنترل کردن اینقدر سخته ؟
دلم میخواد برای اولین بار شراب بخورم . مشروب بخورم . اینقدر بخورم که چشمام سیاه بشه و بخندم . خودمو میخوام تو خوشی خفه کنم . دارم هذیان مینویسم . حس میکنم که تب دارم .
گور بابای زندگی و همه کس . بچسب تن رو . تن سالم و پر قدرت . بدون اشتیاق و هوس . دلم میخواد همه چیزو دوباره از اول شروع کنم . دیگه این اشتباه رو نمیکنم که کسی رو دوست داشته باشم . به هیچ کس رحم نمیکنم . لیاقت من خیلی بیشتر از اینه . خیلی بیشتر . نه به کسی رحم میکنم نه حس ترحم کسی رو قبول میکنم . نه به دوست مرد نیازی دارم ونه به زنش . فقط تنهایی رو عشقه . سکوت رو عشقه . بشینی لب ساحل خیره شی اون ته دریا .
دردم از اینه که نتونستم بگم نه . نتونستم جلوی دوست داشتنمو بگیرم . خودمو ارزون شکستم و بیجا غرورم رو برای کسی زیر پام گذاشتم که چیزی نداشت عوضش بهم بده .
وای چقدر حالم گرفته نفسم واقعاً تنگ شده دوست دارم تنها باشم و گریه کنم . یکی بیاد منو بزنه
آخه من چرا اینطوریم ؟ یعنی باید شدت عمل به خرج بدم ؟ نه این من نیستم . آریای واقعی هیچ وقت نباید ناراحت بشه . هیچ وقت نباید عصبانی بشه .
از سرم بیرونت میارم و ولت میکنم .
دست کوچکت را لب خندانت را سرخیه گونه آتش گونت را همه را باد صبا میسپرم .
بخشش ای خالق گیتی بخشش همه چیز بار دگر پایان یافت