آریا

خاطرات من

آریا

خاطرات من

طعم شیرین زندگی نو

سلام

بازهم شب شده و من تو اینترنت هستم . 2 هفته ای میشد که اینترنت نیومده بودم . حالا هم که اومد با شگفتی جدیدی روبرو شدم .
بله .
یک شگفتی واقعی

به خواست خدا یه دختر خوب سر راه من قرار گرفته . منظورم از خوب اینه که خوب به نظر میرسه ولی مطمئن نیستم .
اگه خدا خواست فردا , پس فردا میبینمش .

الان که دارم مینویسم خیلی امیدوارم که اون همون تیکه من باشه .

اما در مورد هلن . باید بگم که نهایت سعی خودم رو دارم میکنم تا با خودم در مورد فقدانش کنار بیام .
حالا خیلی راحت تر فکر میکنم . کم کم آزادی رو احساس میکنم .

بذار اون هم با همه خوبی و بدیهاش مال کس دیگه ای باشه .


من هم سهم خودم رو از این دنیا میگیرم

سرما

چند روزی  هست که هلن زنگ میزنه و من در حالی که کنار گوشی هستم جواب نمیدم !!!

 

میدونم با من چه کار داره .

بازهم به کتاب . جزوه با یه چیزی شبیه اون احتیاج داره . اما دیگه من حوصله حرف زدن با اون رو هم ندارم .

اخلاقش غیر قابل تحمل شده . با هم که دوست نیستیم . هم کلاسی هم نیستیم  و اون با کس دیگه ای هستش . ژس چرا منو اذیت میکنه با این تلفن های جهنمیش .

 

نه اینکه دوستش نداشته باشم . برعکس .

اما نمیخوام برای آدمی مثل اون یه بازیچه باشم تا از من استفاده ابزاری بکنه .

 

در هر صورت این نوع برخورد اون منو اذیت میکنه و من هم در اولن فرصت بهش دروغکی میگم که با کسی دوست هستم و اون به من اجازه نمیده باهاش حرف بزنم .

فکر کنم اینطوری بهتر باشه