ساعت تقریبا 12:30 ظهر جمعه نهمین روز سال 92 هستش
کنار دریا رو به ساحل داخل یکی از آلاچیق های مشرف به دریا به همراه خانواده نشستیم . خانواده ای که هر لحظه با اضافه شدن ممبر های جدید بزرگتر و شلوغ تر میشه .
شاهین و فروغ دارن مسخره بازی در میارن و به من میخندن چون هر از گاهی خنده ام میگیره و با سوء برداشت فکر میکنن دارم راجع به شخص خاصی مینویسم .
دستفروش ها زیادن و جمعیت اطراف هم داره هر لحظه بیشتر میشه , حالا روی زمین هم خیلی ها نشستن . با وجود سردی هوا و باد سرد و فقدان نور خورشیدی که پس ابرهای ضخیم پنهان شده بازهم اینجا شلوغه . کنار دریا مردم در رفت و آمد هستن . موج های کوتاهی هم از اینجا دیده میشه .
من باید برم یه مقدار حال این برادر و خواهر رو بگیرکم چپونم دیگه رفتن رو اعصابمو