آریا

خاطرات من

آریا

خاطرات من

حادثه

سارای عزیزم سلام
نمی دانم کجا هستی و حالا مشغول انجام دادن چه کاری می باشی و لی امیدوارم در هر لحظه و هر جا که به سر می بری زمان و اتفاق به کام تو باشد و بس
تنها داخل اتاق نشسته ام و برای تو می نویسم
در این سه روز که از به هم خوردن دوستیمان می گذرد تنها به مرور حوادث پرداخته ام
فقدانت را کاملاً احساس می کنم . نبودنت قابل تحمل نیست و البته هیچ چاره ای هم جز استقامت بیشتر وجود ندارد
من محکوم به نداشتن ام
ساعت 9 صبح است و برف ملایمی می بارد که از پنجره قابل مشاهده است عزیزم
به یاد آرزوها یم می بوسمت از دور

دوست دار همیشگی تو آریا