آریا

خاطرات من

آریا

خاطرات من

من هنوز هستم

هوا نسبتا گرمه و من پشت سیستمم جلوی سه تا مانیتور نشستم و همزمان هم فیلم نگاه میکنم هم تایپ میکنم هم یه سیستم هتل رو راه اندازی میکنم , اما چیزی که در فکرم میگذره خیلی دور تر از جایی هست حالا هستم. 

ناخوداگاه دارم به هلن دوباره فکر میکنم . این روزها که با هیچ کس نیستم دوباره خاطرات گذشته ام را مرور میکنم و تلاش های بیهوده ای هم برای پیدا کردن هلن در اینترنت انجام دادم و تقریبا از تمام روش هایی که میتوانستم ومیدانستم استفاده کردم اما هیچ چیز جدید به غیر از یک پروفایل در سایت صنایع پیدا نکردم که عکس قدیمیش را نیز ضمیمه دارد.


خسته هستم و هیچ چیزی نمیتونه منو خوشحال کنه . حس میکنم زندگیم در یک حلقه افتاده و تمام تلاشهام برای شکستن این محدودیت نامرئی فقط منو خسته تر میکنه . حالا مثل سرباز خسته ای که در گل و لای میدانجنگ بر روی زمین نا امیدانه میخزد من هم بر روی بستر زمان با همه دغل بازی هایی که بلدم به پیش می روم . 

وقتی بیرون هستم دوست دارم در گوشه ای بنشینم و به حرکات مردم دقت کنم .بی هیچ قضاوتی نگاهشان کنم .چهره های متغیر و متضاهرشان را ببینم . بازی کثیفشان با یکدیگر را و حرص و طمعشان در بدست آوردن بیشتر از آنچیزی که لایقشان است. دوست دارم فروش فخر مردم را ببینم , آدم هایی که تنهاظاهرشان فقط  کمی بهتر است .

واقعا تکراریست همه چیز و بی انکه خودشان حس کنند همگی با سرعتی یکسان به سمت عدم پیش می رویم و واقعا فرقی نمیکند کی هستیم و یا چه گذشته ای داشته ایم . همگی ما پایان یکسانی خواهیم داشت .


دوست دارم لب رودخانه ای در کوهستان بنشینم پاهایم در آب و دفتر خاطراتم در دست در زیر آفتاب سرد پاییزیی شروع به نوشتن کنم و از همه چیز بنویسم , از تمام غم ها و خوشی هایم .


بازهم خسته شدم و کار ناتنمام زیادی مانده پس تا شب خدا نگهدار 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد