آریا

خاطرات من

آریا

خاطرات من

هلن جان سلام

هلن عزیزم سلام امروز از بچه ها به من خبر رسید که تو با یه پسر داخل هشتپر قدم میزدی و از بچه های دانشگاه شنیدم که داری ازدواج میکنی اونم با کی ؟
یه آدم زشت و بیر یخت و ظاهراً فقط به خاطر پولهاش .
در هر صورت این حرفها واسم عقد ه شده می خوام فریاد بزنم که دوسست دارم و به همه بفهمونم که پشیمونم ولی هر دوی ما اونقدر مغروریم که جز مسخره کردن همیدگه کار دیگه ای بلد نیستیم .
در هر جا و با هر کسی که باشی روح تو مال من و تنها برای منه . دوستت دارم و از خدا خواهش میکنم که خوشبختت کنه .
هلن عزیزم منو به خاطر همه چیز ببخش .


دوست پسر سابق تو آریا

نیمه شب

شب از نیمه گذشته و کم کم سپیده صبح در حال نشان دادن قدرت خود به شیطان پنهان شده در تاریکی هاست
خسته و کم هم بی حوصله ام . در این روزهای بی کاری هیچ چیز وجود ندارد که بتواند برای مدتی طولانی مرا مشغول کند . تنها تفریحم شده نگاه کردن به شیشه به احساس مانیتور . تنها دلخشوی ام به یاد آوردن خاطرات گذشته
خداوندا این دنیا از آن ما نبود , دنیای دیگر را از ما نگیر

آمین